تابلو آرزوها

متن مرتبط با «مبارک» در سایت تابلو آرزوها نوشته شده است

مبارک...

  • پدرم بعد از ۲۱ سال دوری برگشت، نزدیکای ظهر فکر کردم با پسرخاله‌ی مامان قرار داره، گفتم آخه کی با اون اسکل بیرون میره، بعدش فهمیدم منظور پدر، پسرخاله خودش بوده، خوشحال بود، منم، انگار پشتم گرم بود، توو دلم می‌گفتم کی حوصله داره توضیح بده این ۲۱ سال چی سرمون اومده، چرا لااقل یه زنگ نزد بگه من سالمم، اگه مامان ازدواج کرده بود چی؟ اون قبری که ۲۱ سال روش زار زدیم پس قبر کیه؟... دنبال یه دوست بودم که پیشش از شادی داد بزنم، حتی توو خواب و رویا هم هیچ‌کس رو نداشتم، جالب این بود که دنبال فرصت بودم که بیام توو وبلاگم بنویسم اما بیدار شدم. روز سال تحویل همینکه از خواب بیدار شدم مادرم از خونه بیرونم کرد، از ترس زنم، گفت باز میره درخواست طلاق میده برو... به شدت مریض بودم و هستم، از شدت گلودرد صدام در نمیومد، آژانس گرفتم خدا تومن دادم اومدم خونه زنم. پدر مادرش هم فرداش اومدن، همگی بسیج شدن منو درمان کنن، منم تشنه محبت... قراره بقیه هم بیان، خب بیان، قدمشون به روی چشم، خونه ۵۰ متری نیست که شبا به گورستان دسته‌جمعی تبدیل بشه، خونه زنم بزرگه. ولی من مث سگ دلتنگ همون خونه ۵۰ متری‌‌ام. همه‌ش عدلیرانو چک میکنم، خدا خدا میکنم ابلاغی چیزی بیاد برای قبل سیزدهم که زودتر از اینجا برم. گوشیمو از فردا روشن میکنم بلکه از شرکت زنگ بزنن بگن بیا. عید سال ۹۰ یک ماه قبل اینکه برم سربازی یه شعر گفتم:بهار پر ز پاییزم مبارکسیه عید غم‌انگیزم مبارک... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها