تابلو آرزوها

متن مرتبط با «است» در سایت تابلو آرزوها نوشته شده است

استاد رفت.

  • عباس معروفی تنها استادی بود که با تمام وجود ازش یاد گرفتم، تنها استادی که به اینکه شاگردشم افتخار میکردم، الان استاد راهنمام مالکیه ولی هیچ حس خاص بودنی ندارم.با عشق سر جلساتش حاضر میشدم، یه امید خیلی بزرگ بود توو اون روزای خیلی سخت.دوره مقدماتی داستان نویسی گردون، حدود ده دوازده نفر بودیم، قبلش یکی از آثارمون رو‌ فرستادیم، وقتی ایمیل موفقیت برای حضور در دوره اومد عجیب خوشحال شدم، چه شوق و ذوقی داشتم. با گوتومیتینگ سر جلسه حاضر میشدیم، یه بار گفته بود یه عکس با موضوع امید بندازیم بیاریم جلسه، شب جلسه گفتم استاد من خیلی گشتم، زیبایی هست قشنگی هست اما امید رو ندیدم، به شدت باهام مخالفت کرد، گفت توو بدترین شرایط هم میشه امید رو پیدا کرد.چند سال قبل از گردون از نرگس خواهش کردم سمفونی مردگان رو‌ بخونه، خوند و اومد ازم پرسید خب بگو ببینم سورملینای تو کیه؟ گفتم خب معلومه تویی... آخ...ده سال میگذره از اون روزا، استاد امروز رفت، دلم شکست، فقط حسن دونست چقدر داغون میشم، بهم تسلیت گفت. آرزوم بود یه بار ببینمش... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حال من حال اسیری است که هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست نرفت...!

  • میگه خیلی خصوصیات اخلاقی خوبی ، آبروی آدم رو‌ حفظ میکنی، خسیس نیستی خدارو شکرو...گفتم بخاطر همینا بود که ولم کردی، رفتی درخواست طلاق دادی...نتیجه: ریده شد توو حال خوبش.زندگی مشترک ما به دو بخش تقسیم میشه: اول، قبل از ترک کردن بی‌دلیلش و درخواست طلاقدوم، بعد از ترک بی دلیلش و درخواست طلاق.توو قسمت اول هم خیلی همه چی اوکی نبود اما به این بدی و سردی هم نبود، توو قسمت اول با کسی زندگی میکردم که میتونستم بهش اعتماد کنم، کسی که دوسم داشت و توو همه سختیا و مشکلات کنارم بود، بخاطر وجود همچین کسی خب خیلی احساس خوبی داشتم، به زندگی امیدوارتر بودم، اینقدر احساس تنهایی و بی کسی نمیکردم، اینقد نمیریختم توو خودم، اینقد دلم نمیخواست ازش دور باشم. قسمت دوم یه زندگیه که یکی از دو طرف هیچ امیدی به اون زندگی و اون آدم نداره، نه به حرفاش اهمیتی میده نه کاراش، چون هرچقدر هم که باهاش خوب باشم و بهش اهمیت بدم بالاخره توو اوج خوبی و خوشبختی, با دلیل یا بدون دلیل تنهام میذاره میره. پس بهتره به همین آدم که مثلا همسرمه هم امید نبندم.رفتن و اون درخواست طلاقش از خیانت بدتر بود، خیلی پست باید باشی که بخاطر برادر و خواهرای نچسب و دامادای به دردنخور و بیشعورت از کسی بگذری که همه زندگیش بودی، کسی که با تمام وجود تو رو میخواست، عاشقانه باهات زندگی میکرد، بهت متعهد بود و جز تو کسی رو نمیدید... ریدی عزیزم، فکر میکردم با گذشت زمان درست میشه، حسم برمیگرده، بازم با تمام وجود میخوامش... اما نشد، نمیشه. هم خودش داره اذیت میشه، هم من. دست خودم نیست، یه قسمت از روحم رو نابود کرد، یه تیکه از قلبم رو با کارش له کرد... اه... اونم توو این شرایط وحشتناک. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها