حال من حال اسیری است که هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست نرفت...!

ساخت وبلاگ

میگه خیلی خصوصیات اخلاقی خوبی ، آبروی آدم رو‌ حفظ میکنی، خسیس نیستی خدارو شکرو...
گفتم بخاطر همینا بود که ولم کردی، رفتی درخواست طلاق دادی...
نتیجه: ریده شد توو حال'>حال خوبش.
زندگی مشترک ما به دو بخش تقسیم میشه: 
اول، قبل از ترک کردن بی‌دلیلش و درخواست طلاق
دوم، بعد از ترک بی دلیلش و درخواست طلاق.
توو قسمت اول هم خیلی همه چی اوکی نبود اما به این بدی و سردی هم نبود، توو قسمت اول با کسی زندگی میکردم که میتونستم بهش اعتماد کنم، کسی که دوسم داشت و توو همه سختیا و مشکلات کنارم بود، بخاطر وجود همچین کسی خب خیلی احساس خوبی داشتم، به زندگی امیدوارتر بودم، اینقدر احساس تنهایی و بی کسی نمیکردم، اینقد نمیریختم توو خودم، اینقد دلم نمیخواست ازش دور باشم. قسمت دوم یه زندگیه که یکی از دو طرف هیچ امیدی به اون زندگی و اون آدم نداره، نه به حرفاش اهمیتی میده نه کاراش، چون هرچقدر هم که باهاش خوب باشم و بهش اهمیت بدم بالاخره توو اوج خوبی و خوشبختی, با دلیل یا بدون دلیل تنهام میذاره میره. پس بهتره به همین آدم که مثلا همسرمه هم امید نبندم.
رفتن و اون درخواست طلاقش از خیانت بدتر بود، خیلی پست باید باشی که بخاطر برادر و خواهرای نچسب و دامادای به دردنخور و بیشعورت از کسی بگذری که همه زندگیش بودی، کسی که با تمام وجود تو رو میخواست، عاشقانه باهات زندگی میکرد، بهت متعهد بود و جز تو کسی رو نمیدید... ریدی عزیزم، فکر میکردم با گذشت زمان درست میشه، حسم برمیگرده، بازم با تمام وجود میخوامش... اما نشد، نمیشه. هم خودش داره اذیت میشه، هم من. دست خودم نیست، یه قسمت از روحم رو نابود کرد، یه تیکه از قلبم رو با کارش له کرد... اه... اونم توو این شرایط وحشتناک.

تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 139 تاريخ : شنبه 15 مرداد 1401 ساعت: 17:02