شنیدن

ساخت وبلاگ

بزرگترین دردی که ما داشتیم بیکاری بود، فکرشو کن سه سال ازدواج کرده باشی هرروز صبح تا شب باهم، ور دل هم باشید، کاری هم اگه پیش میومد توو خونه انجام میدادیم، مثل ترجمه‌رسمی‌های من و مقاله و پایان‌نامه نویسی ایشون. پولشم بد نبود. ولی تموم شد، هم کارای من، هم کارای ایشون، الان دوتامون درگیر کارایی شدیم که عاشقش هستیم، ایشون پژوهشگری و من وکالت و کارای حقوقی.

صدای خروپف طبقه بالایی به گوشم میرسه، صبح هم ساعت شیش و ربع آلارم گوشیش صداش در میاد بیدار میشه، تا حالا ندیدمشون. قرار نیست که همیشه ببینی، گاهی باید شنید و فکر کرد.

این چند شب که تنها بودم اصلا خواب نداشتم، از سال 95 تنها زندگی کرده بودم، اواخر 98 دم به تله داذم، این بیخوابی‌ها عجیب و سخت و آزاردهنده‌س. فردا میادش و خوشحالم که میاد.

تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 15:47