یک هفتهس کشک بادمجون رو اوپن کنار وسایلیه که قراره آخر این هفته یا هفته بعد ببرم براش، بوی گندش خونه رو برداشته، روز آخر که میرفت گفت کارتونای این قسمت اوپن رو زودتر ببر بریز توو زبالهها ولی اهمیت ندادم، چطور اهمیت بدم؟ امشب دلیلش رو فهمیدم. بوی گند...
کلی کارتن پر ریخته وسط خونه، انگار هر لحظه قراره اثاث کشی کنم. به عبارتی ریده توو کل خونه، اندازه یک هفته غذا درست کرد اما اندازه یک سال ظرف کثیف برای من به یادگار گذاشت.
امروز هفت و نیم صبح از خونه زدم بیرون، برگشتنی نه و نیم شب رسیدم خونه. مسیر و شلوغی مترو و بی ار تی آزارم میده. یکی رو تازه آوردن، چقدررررر حرف میزنه، از من بزرگتره، اما حررررراف... گاهی فک میکنم چیزی زده ولی از چیز زدن تنها علائمش پرحرفیه. خودم کمحرف و عاشق آدمای کمحرفم بودم ولی عاشق پرحرفترین شخصیت زندگیم شدم و باهاش ازدواج کردم.
طبقه پایین تازه ازدواج کردن، دیشب صدای شیطونیشون تا دو نصف شب نذاشت بخوابم، الانم صدای دعواشون بلند شده و نمیذاره بخوابم.
تابلو آرزوها...برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 259