دیروز رفت خونه باباش که تمومش کنه. قبلش گفته بود میخواد بذاره بره. فک کردم شوخی میکنه. اومدم خونه دیدم نیست. مطمئن بودم تا شب برمیگرده. شب شد سراغشو گرفتم توو اتوبوس رشت بود. تمام دنیا روی سرم خراب شد. توو خیابون و مترو اشکم درومد، بغض کردم، نعره کشیدم، صدام گرفته...
فردا برمیگرده.
برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 111