زجر

ساخت وبلاگ

داروهای اعصابم رو قطع کردم. جای اینکه هوامو داشته باشه همه ش داره پاچه میگیره گاز میگیره. به گه خوردن انداخته منو از ازدواج کردن. اکبرآقا فوت کرده من همه فکر و ذکرم اکبره همش گریه میکنم اینم میبینه شروع میکنه به زهره فحش میده که چرا بهم گفت اکبز فوت کرده. روانیم کرده. دو روز غذا نخورده بودم امشب مرغ گرفتم شام درست کنه یه زهرماری درست کرد و جلوم گذاشت که تا عمر دارم یادم نمیره انگار زورش کردم گفتم شام میخوام. از گشنگی داشتم میمردم. کاش میمردم.

خدا یا راحتم کن یا راحتم کن 

خسته شدم. حوصله خودمم ندارم...

تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 154 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1400 ساعت: 17:03