درو که باز کردم دیدم یه خانوم تپل داره از دسشویی میاد بیرون. قرار بود من برم، ولی اون اومد، یه نیمچه سورپرایزی شدم. پنجرهها رو باز گذاشته بود، گفتم «چرا نگفتی قاطی اون کارتونا کشک بادمجون موندهس؟» گفت «تازه آشغال مرغ هم توشون بود». پس گویا یک هفته کنار کثافت مرغ و کشکبادمجون لجنشده زندگی کردم.
میپرسه «توروخدا راستشو بگو، من واست جذابیت جنسی ندارم؟», میگم: «هیچکس برای من جذابیت جنسی نداره». میترسه با پلنگای شرکت بریزم رو هم. آخرین کسی که بهش حس پیدا کردم شخص شخیص خودش بود. اگه آخرین نفر اون نبود الان توی زندگیم اون نبود. زندگی وقتی زندگیه که آخرین نفری که بهش حس داشتی کنارت باشه. اگه اونی که کنارته آخرین نفر نبوده باشه، مصیبته. یا اگه آخرین نفر کنار یکی دیگه باشه، اینم عزاست. زندگی ما فاکتورهای یک زندگی خوب رو داره، ولی اصلاااا زندگی خوبی نیست...
برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 72