بیست و چهارم.

ساخت وبلاگ
قدیما میرفتم پیش روانپزشک. زمستون 91. تازه یک هفته بود که از نرگس جدا شده بودم. کلی قرص و دارو داده بود. یه بار که رفتم پیشش گفتم خانوم دکتر شبا اصلا خوابم نمیره با اینکه قرصاتون خرس رو هم میخوابونه ولی بیشتر روزا خیلی میخوابم. گفت: "ضمیر ناخوداگاهت باعث میشه روزا بخوابی که با واقعیت رو به رو نشی..." الانم انگار همینطوره. ولی الان روزا کمتر میخوابم و شبا اصلا نمیخوابم. یه دوست مهربون گفت همین شب زنده داری باعث میشه توو فاز عشق و عاشقی و ماچ و بوسه و... باشم. نمیدونم والله اعلم.

پسر کوچولوی صادق مریض بود. تا دیروقت بیمارستان بودیم. خود صادق هم خیلی بد نیست فقط بعضی زیراب زدناش وقتی سرباز بودم کمی اذیتم میکنه. گرچه خودش فکر میکرد بخاطر خودمه. امشب دخترش بیمارستان پیششون نبود.

امروز به مامان گفتم: "من به خاله هامم رحم نمیکنم!، تنی ها بماند، خدا به داد ناتنیا برسه!" چقدر از خودم ترسیدم بعدش. چقدر وحشتناک شدم. خدا رحم کنه. البته این حرف بیشتر از روی بغض و کینه بود تا میل و غریزه جنسی واقعی!

نسیم توو اینستاگرام دایرکت کرد یه خورده احوالپرسی و اینا کردیم از دردم براش گفتم و همینجور که داشتم میگفتم خوابم برد. بهش گفتم برام دوست دختر پیدا کن، حسادت نکن، منم آدمم، منم تنهام... میگفت خودت دست به کار شو. خودم آخه چطور، کجا، کی... توو این شهر وقتی توو خیابون یه دختر رو نگاه میکنم بعدش عذاب وجدان میگیرم حالا...

چند روزه خودم آشپزی میکنم، تعریف از خود نباشه، فکر نکنم کسی دست پختش از من بهتر و خوشمزه تر باشه، وقتی غذاییو که خودم درست کردم رو نوش جان میکنم همش میگم: "دستم طلا!"

 

تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : بیست و چهارمین نمایشگاه مبلمان,بیست و چهارمین حرف یونانی,بیست و چهارمین المپیاد شیمی,بیست و چهارمین سمینار جبر ایران,بیست و چهارمین سمینار جبر,بیست و چهارمین همایش بانکداری اسلامی,بیست و چهارمین ایالت امریکا,بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر,بیست و چهارمین المپیاد کامپیوتر,بیست و چهارمین کنگره چشم, نویسنده : mmilad2barea بازدید : 160 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:32