تحمل کن عزیز دل‌شکسته

ساخت وبلاگ

ظهر فردا بلیط دارم که برگردم تهران. تحملم واقعا دیگه تموم شده. چقدر منتظر این تعطیلات بودم و برنامه چیده بودم... نه برای عشق و حال، برای مطالعه و تنهایی و اینا. تا الان فقط در حد یک بیستم برنامه‌هام عملی شده. کاش لااقل خونه مادرم بودم. مامان! بهم گفتی برو، منم رفتم، مگه غیر از اون خونه‌ی سرد و کم‌نور کجا رو داشتم برم؟؟؟
چند سال پیش یه روز مامان رفت و اون خونه سرد و بزرگ‌ رو به نامم صلح کرد، گفتم: «چرا؟»، گفت: «برادرت کار و خونه زندگی خودشو داره، خواهرت هم که ازدواج کرده، گفتم توام یه دلخوشی داشته باشی»... من ولی دلم هرگز خوش نبود و نشد، اونم چیز مادی.
امروز اون یکی خواهرشم اومدن، توو اتاق گفت خسته شدم. گفتم: «حق نداری خسته باشی، تو بخاطر همینا رفتی طلاق بگیری»... لحظه شماری میکنم زودتر برم. دو هفته‌س درست نخوابیدم، یا صدای خروپف باباش از اون یکی اتاق، یا صدای خروپف خودش بغل گوشم، امشبم صدای خروپف باباش و شوهرخواهرش. فردا دو هفته زجر و عذاب تموم میشه، طاقت بیار...

تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 23 فروردين 1402 ساعت: 12:18