ده روز پیش مریض شدم. با اتوبوس اومد ترمینال جنوب و نتونستم برم دنبالش، چون مریض بودم. صبح ساعت ۱۰ از درد پا شدم گفتم میبینی چقد مریضم؟ یه «بیغیرت» نثارم کرد و راه ساعتهای که اومده بود رو برگشت.۵ روز زجر کشیدم تا خوب شدم. ۵ روز تنهایی درد کشیدم، یک نفر نبود که یه لیوان آب جوش بهم بده بخورم گلوم آروم شه.
تقصیر اون نیست، بخت خودمه که سیاهه...
برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 11